نقد و بررسي روايات هاروت و ماروت
نقد و بررسي روايات هاروت و ماروت
چکيده
گستردگي اين روايات پرسش هاي مهمي را پديد آورده است؛ از جمله آن که چگونه فرشتگان، در حالي که معصوم اند، مرتکب چنين لغزش هايي شده اند؟ در حالي که ستاره زهره از آغاز خلقت وجود داشته است، مسخ فرشته به صورت اين ستاره چه معنا دارد؟ در روايات آمده است که منسوخ بيش از سه روز باقي نمي ماند با اين حال، چگونه ستاره زهره-که مسخ شده هاروت و ماروت است- هنوز باقي مانده است؟ اين مقاله به بررسي روايات، ديدگاه هاي صاحب نظران و فريقين در اين زمينه پاسخ نهايي، به پرسش هاي فوق پرداخته است.
در اين مقاله، نخست گستره انعکاس روايات هاروت و ماروت در تفاسير، جوامع حديثي و... را مورد بررسي قرار داداه، آن گاه به بررسي روايات اهل سنت و شيعه در اين زمينه پرداخته ايم. پس از بازکاوي ماهيت هاروت و ماروت، سه ديدگاه اساسي رايج در برخورد با اين روايات، يعني موافقت، مخالفت و ديدگاه تأويلي را به تفصيل مورد بررسي قرار داده و با بررسي ادله هر يک از ديدگاه ها و نقد آنها، مجعول بودن روايات متعارف، مورد تأييد و تقويت قرار گرفته است.
کليد واژه ها: هاروت و ماروت، ستاره زهره، مسخ، عصمت فرشتگان، نقد سندي و متني روايات.
درآمد
تفاسير
«واتبعوا ما تتلوا الشياطين علي ملک سليمان و ما کفر سليمان ولکن الشياطين کفروا يعلمون الناس السحر و ما انزل علي الملکين ببابل هاروت و ماروت و ما يعلمان من احد حتي يقولا انما نحن فتنه فلا تکفر فيتعلمون منهما ما يفرقون به بين المرء و زوجه و ما هم بضارين به من احد الا باذن الله و يتعلمون ما يضرهم و لا ينفعهم و لقد علموا لمن اشتراه ما له في الاخره من خلاق ولبئس ما شروا به انفسهم لو کانوا يعلمون»؛(1)
جوامع حديثي
کتب کلامي
1.عصمت فرشتگان؛ از آنجا که عموم يا همه متکلمان فريقين بر عصمت فرشتگان پاي فشرده اند، خود را با اشکال روايات هاروت و ماروت- که لغزش هاي بزرگي به دو فرشته الهي نسبت داده اند- مواجه ديده و در زمينه توجيه و تأويل روايات يا طرح آنها اظهار نظر کرده اند.
2. بررسي فضيلت فرشتگان بر آدميان يا عکس آن؛ زيرا اگر روايات هاروت و ماروت صحيح باشند، ادعاي برتري مطلق فرشتگان بر انسان ها مخدوش خواهد شد(3).
کتب تاريخ و تراجم
هاروت و ماروت در منابع غير اسلامي
در دايره المعارف دين ذيل واژه «harut» به بررسي اين مسأله پرداخته شده و در اين باره، که با وجود ممنوعيت سحر در اسلام ودر نظر گرفتن کيفر مرگ براي ساحر، در سوره دوم[=بقره]آيه 102، از آموختن سحر به مردم توسط دو فرشته به نام هاروت و ماروت سخن به ميان آمده اظهار نظر شده است.(8)
هاروت و ماروت در روايات اهل سنت
مسخ زن فريبنده هاروت و ماروت به صورت ستاره زهره
اين روايت، با تفاوت اندک، در مضامين آن و با سندها و طرق مختلف، در بسياري از جوامع حديثي اهل سنت آمده است. بسياري از ناقلان حديث، از روي موافقت، بدون هيچ اشاره به نقد وضعف آنها، از کنار روايات گذشته اند و گروهي نيز تصريح کرده اند که به خاطر کثرت طرق اين روايت- که معتقدند بيش از بيست و چند طريق است- بايد آنها را جزو قطعيات شمرد؛ به عنوان مثال ابن حجر عموم کساني که اين روايت را به خاطر ضعف سندي مردود دانسته اند، بي خبر از علوم و دانش هاي حديثي دانسته است.(10)
خيانت هاروت و ماروت
سجل فرشته اي بود و هاروت و ماروت جزو ياران او بودند و سجل هر روز سه بار با گوشه چشم به ام الکتاب نگاه مي کرد . يک بار از روي غفلت در آن نظر انداخت و ماجراي آفرينش آدم و مسائل مرتبط با او را در آن نگريست. او اين راز را با هاروت و ماروت در ميان گذاشت و آن هنگام که خداوند فرمود:(واذ قال ربک للملائکه اني جاعل في الارض خليفه قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک قال اني اعلم ما لاتعلمون)(11)
هاروت و ماروت از روي گردن کشي اين اعتراص را بر زبان جاري کردند.»(12)
مي دانيم که ميان مفسران اين بحث و گفتگو مطرح شده که فرشتگان بر اساس چه منبعي و چه سابقه اي به خداوند اعلام کردند که انسان ها اهل فساد و خون ريزي هستند. در پاسخ به اين پرسش، ديدگاه هاي مختلفي ارائه شده، نظير آن که انسان هاي ديگري به نام «نسناس» پيش از آفرينش انسان در زمين حضور داشتند و مرتکب همين خطاها و لغزش ها شدند.(13)
به هر روي ، روايت جعلي پيش گفته مي تواند يکي از پاسخ هاي موهوم به اين پرسش تلقي شود؛ يعني اين هاروت و ماروت بودند که راز لغزش انسان ها را به ساير فرشتگان بازگو کردند. بنابراين، اين دو فرشته به خاطر اين خيانت سزاوار نکوهش اند.
نفرين زهره به خاطر فريب هاروت و ماروت
لعن الله الزهره فانها هي التي فتنت الملکين: هاروت و ماروت؛(14)
و نيز از عبدالله بن عمر نقل شده که هرگاه چشمش به ستاره زهره مي افتاد، آن را دشنام مي داد و مي گفت: اين همان زني است که هاروت و ماروت را فريفته است.(15)
بيم جبربيل و پيامبر از خطر در غلتيدن در لغزش هاروت و ماروت
جبرييل در حالي که مي گريست نزد پيامبر آمد و پيامبر از او پرسيد:آيا تو با داشتن جايگاهي بس رفيع نزد خداوند، چنين مي گريي؟ جبرييل گفت: چگونه نگريم، در حالي که من به گريه از شما سزاوارترم؛ شايد من در علم الهي بر حالتي غير از آنچه اکنون هستم، باشم. من نمي دانم شايد به همان چيزي که ابليس- در حالي که جزو فرشتگان بود-مبتلا شده، مبتلا شوم. و من نمي دانم شايد به همان چيزي که هاروت و ماروت مبتلا شده اند، مبتلا شوم. در اين هنگام، پيامبر و جبرييل هر دو گريستند و اين گريه همچنان ادامه يافت تا آن که برآنان ندا شد: اي محمد و اي جبرييل!(16)
از اين روايت نيز چنين برداشت مي شود که لغزش هاروت و ماروت، به عنوان دو فرشته الهي، چنان معروف و شناخته شده بود که جبرييل، فرشته وحي، از بيم در غلتيدن در لغزشي مشابه آن، اين چنين نزد پيامر(ص) گريست که آن حضرت را نيز به گريه انداخت.
دنيا ساحرتر از هاروت و ماروت
احذروالدنيا فانها اسحر من هاروت و ماروت(17).
در روايت ديگر چنين آمده است:
اتقوا الدنيا فوالذي نفسي بيده انها اسحر من هاروت و ماروت(18).
در اين روايت نيز از هاروت و ماروت به عنوان دو موجود اهل سحر، جادوگري و فريفتن انسان ها ياد شده است. پيداست که مقصود از جادوگري مفهوم حقيقي سحرنيست؛ زيرا کار دنيا سحر و جادو نيست، بلکه مقصود زدايش عقل و تفکر آدميان از رهگذر مفتون ساختن آنهاست؛ همان گونه که ساحران با تصرف در عقل مردم در امور آنان تصرفاتي انجام مي دهند.
در برخي ديگر از روايات آمده است که زني نزد عايشه آمده و داستان برخورد خود با هاروت و ماروت را در حالي که در عذاب بودند، بازگوکرد.(19)
همچنين درباره مجاهد بن جبر، از تابعان مفسر، آورده اند که وي شخصي کنجکاو بود که براي دستيابي به حقيقت، پيوسته مسافرت مي کرد و براي دستيابي به حقيقت ماجراي هاروت و ماروت به بابل مسافرت نمود(20).
هاروت و ماروت در روايات شيعه
1.منطبق با روايات اهل سنت؛ طبق اين روايات، پس از شکايت آسمانيان از کثرت گناهان انسان ها، فرشتگان هاروت و ماروت را از ميان خود انتخاب کردند و آنان پس از فرود آمدن به زمين مرتکب گناهاني همچون بت پرستي، زنا، شرب خمر و قتل نفس شدند.
2.انکار شديد روايات نخست؛ در پاره اي ديگر از روايات، احاديث پيش گفته، به شدت انکار شده و به صراحت، اعلام شده که اين احاديث از جهاتي چند، همچون مخالفت با عصمت پيامبران (ص) مردود است؛ به عنوان مثال علي بن محمد بن جهم مي گويد:
شنيدم که مأمون از امام رضا(ع) از آنچه که مردم درباره زهره نقل مي کنند، سؤال کرد که مي گويند او زني بوده که هاروت و ماروت مفتون او شده اند و نيز درباره سهيل نقل مي کنند که در يمن از مردم ماليات يک دهم مي گرفت .امام رضا (ع) فرمود: اين که مي گويند زهره و سهيل ستاره اند، دروغ مي گويند. آنها دو حيوان دريايي هستند و مردم به اشتباه گمان کردند که آنها دو ستاره هستند و خداوند- عز وجل-هيچ گاه دشمنانش را به صورت انواري روشن مسخ نمي کند وآنها را تا پايان هستي نگاه نمي دارد و مسوخ بيش از سه روز نمي مانند و پس از آن مي ميرند و هيچ گاه قادر به توليد نسل نيستند و امروز بر زمين هيچ انسان مسخ شده اي نيست و آنچه که بر آن مسوخ مي گويند، نظير ميمون، خوک، خرس و امثال آن، همسان چيزهايي هستند که خداوند گروهي را به صورت آنها مسخ کرده است. گروهي که خداوند به آنها غضب کرده و آنان را به خاطر انکار توحيد و تکذيب پيامبران لعنت کرده است. اما هاروت و ماروت دو فرشته بودند که به مردم سحر مي آموختند تا مردم از سحر ساحران اجتناب کنند و با آن کيد و مکر آنها را باطل سازند.(21)
در روايت ديگر، يوسف بن محمد بن زياد و علي بن محمد سيار، راويان تفسير منسوب به امام حسن عسکري(ع) از آن حضرت پرسيدند:
گروهي از مردم معتقدند که هاروت و ماروت دو فرشته اند که خداوند آنها را پس از فراواني گناهان انسان ها انتخاب کرد. و با فرشته اي سوم به دنيا فرو فرستاد و آنان فريفته زهره شدند و اراده زنا با او کردند و مرتکب شرب خمر و قتل نفس شدند و خداوند- عزوجل - آنها را در بابل عذاب مي کند و ساحران از آنها سحر مي آموختند.خداوند آن زن را به ستاره زهره مسخ کرد. امام (ع) فرمود:پناه به خدا! فرشتگان خداوند معصوم اند و ازکفر و کارهاي ناروا با الطاف الهي محفوظ اند . خداوند- عزوجل- مي فرمايند:(لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يومرون)و نيز فرمود(يسبحون الليل و النهار لايفترون)و نيز فرمايد:(و من عنده - مقصود خداوند فرشتگان است- لايستکبرون عن عبادته و لا يستحسرون*يسبحون الليل...) و نيز درباره فرشتگان فرمود: (بل عباده مکرمون*لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون).(22)
از اين دو روايت، پنج نکته قابل استفاده است:
1. بر اساس روايت نخست، مأمون خطاب به امام رضا(ع) گفت که مردم درباره هاروت و ماروت چنين عقيده اي دارند .اين امر نشان مي دهد که دوران اين دو امام بزرگوار، يعني در سده دوم و سوم، تلقي هاي ناصواب درباره هاروت و ماروت متأثر از روايات يهودي[=اسراييليات] در ميان عموم مردم رايج بوده و اهل بيت(ع) که دفاع از حريم عقايد و مقابله با تحريف ها و کژانديشي ها را همواره دنبال مي کردند- اين چنين در برابر اين روايات به مقابله برخاستند.
2. طبق روايت نخست، امام رضا(ع) انکار نمي کند که زهره و سهيل مسخ شده اند؛ با اين حال، توضيخ مي دهد که زهره و سهيل دو حيوان دريايي اند؛ نه اين که به گمان مردم دو ستاره باشند. از سوي ديگر، امام در رد مسخ اشخاص به ستارگان از دو برهان عقلي و نقلي استفاده کرده است. برهان عقلي اين است که مسخ بيان گر خشم و عداوت الهي است که از درون آن شر و بدي بر مي خيزد و چگونه ممکن است خداوند کسي را که بر او خشم گرفته و او را مسخ کرده است، به صورت ستاره اي درآورد که با درخشش و نور خود باعث هدايت و راه پويي مردم باشد.
امام همچنين از دو برهان نقلي استفاده کرده است:
برهان نقلي نخست. به استناد روايات فراوان، هر انساني پس از مسخ تنها سه روز باقي مي ماند. اين امر در مواردي نظير مسخ اهل ايله به ميمون نيز تصريح شده است. با اين حال، چگونه ممکن است انسان گناهکار به ستاره اي مسخ شده و تا کنون باقي مانده باشد؟!
برهان نقلي دوم. به استناد برخي از روايات، عذاب مسخ به پاس پيامبر رحمت(ص) از امت اسلامي برداشته شده است.
بدين جهت، امام رضا(ع) تأکيد کرد که امروز بر روي زمين هيچ انسان مسخ شده اي وجود ندارد. بنابراين، امام از معيار عقل و نقل براي نقد روايات جعلي درباره هاروت و ماروت بهره جسته است.
3. يکي از اشکال هايي که بر روايات مسخ وارد شده، اين است که اين امر با نظام آفرينش ناسازگار است؛ به اين معنا که وقتي در اين دست از روايات آمده که خداوند کسي را به صورت ميمون يا خوک در آورده است، اين امربا حقايق آفرينش منافات دارد؛ زيرا طبق شواهد علمي اين حيوانات قبل از ماجراي مسخ وجود داشته اند.
امام رضا(ع)بر اساس اين روايت ، اين بحران و اشکال را نيز حل کرد؛ به اين معنا که فرمود مسخ انسان به صورت ميمون يا خوک به اين معنا نيست که اين حيوانات با اين مسخ پديد آمده اند، بلکه به اين معناست که خداوند آن اسنان را به صورت وهم شکل اين حيوانات- که پيش از اين وجود داشته اند-درآورده است.
4. طبق روايت دوم، امام حسن عسکري(ع) به استناد آيات و معيار قرآني، روايت هاروت و ماروت را نقد کرده است. امام براي اثبات مدعاي خود از چهار آيه قرآن بهره جسته که براساس مفاد آنها، فرشتگان هميشه به پرستش و اطاعت خداوند گردن نهاده و اين کار را با اشتياق و ميل انجام مي دهند و هرگز در اين راه نه کوتاهي کرده و نه به مخالفت برمي خيزند.
5.ائمه، افزون بر رد روايات جعلي هاروت و ماروت، تفسير صحيح آيه مورد بحث را نيز به دست دادند.
از مقايسه دو دسته از روايات و رواج روايت دسته نخست در ميان عموم مردم- که طبعاً جزو پيروان اهل بيت(ع) نبوده اند- مي توان برداشت کرد که روايات جعلي درباره هاروت و ماروت از سرچشمه هاي منابع حديثي اهل سنت در تفاسير روايي شيعه راه يافته است. چنان که در مواردي ديگر همچون روايت «عفير»،(23) چنين پديده اي رخ نموده است.
متأسفانه برخي از صاحب نظران شيعه، بدون دقت و اهتمام به پيامدهاي ناصواب اين کار، اين دست از روايات مجعول را در کتاب هاي خود آورده اند .خوش بختانه، بر اساس تتبع نگارنده، روايات جعلي هاروت و ماروت تنها در دو تفسير العياشي(24)و تفسير القمي(25) انعکاس يافته که در اعتبار هر دو کتاب از نگاه برخي از محققان شيعه تشکيک شده است.
ماهيت هاروت و ماروت
1. هاروت و ماروت دو فرشته الهي
و قرائت ملکين، به فتح لام، و طبق قرائت حفص از عاصم مؤيد اين ديدگاه است؛ زيرا «ملک» به معناي فرشته است. از سوي ديگر، روايات نقل شده پيشين نيز همين ديدگاه را تأييد مي کند؛ زيرا در عموم آنها از لغزش فرشتگان الهي و عذاب آنان گفتگو شده است. ديدگاه بسياري از صاحب نظران- که به موافقت يا مخالفت با مسأله لغزش فرشتگان پرداخته اند- بر اساس فرشته انگاشتن هاروت و ماروت شکل گرفته است.
2. هاروت و ماروت موجودات روحاني در حد فرشته
شيخ صدوق از محمد بن جعفر اسدي کوفي اين گفتار را نقل کرده است:
هاروت و ماروت دو شخصيت روحاني بودند که براي فرشتگان پيشنهاد شدند و به مرتبه فرشتگان نرسيده بودند. آنان بلا وگرفتاري را انتخاب کردند و مبتلا به مصيبت معروف شدند. اگر آنان فرشته بودند، معصوم بوده و مرتکب معصيت نمي شدند. و اين که خداوند آنها را در کتابش فرشته خوانده به اين معناست که آنان آفريده شدند تا فرشته شوند؛ چنان خداوند متعال خطاب به پيامبر (ص) فرمود:(انک ميت و انهم ميتون)؛(27) تو و آنان خواهيد مرد.(28)
گفتار اسدي کوفي گفتاري دقيق است که نياز به تأمل بيشتر دارد. او با توجه به ضرورت رعايت مبناي عصمت فرشتگان، خطاي هاروت و ماروت را با فرض پذيرش فرشته بودن آنان نمي پذيرد و بر روحاني بودن آنان پاي مي فشرد. او براي توجيه اطلاق فرشته بودن به آنان در قرآن از مجاز مشارفت استفاده مي کند که براساس آن، گاه به چيزي که در آستانه تحول به امر ديگري است، آن امرآتي اطلاق مي گردد؛ نظير اطلاق ميت بر ما انسان ها، به خاطر تحقق مرگ در آينده يا اطلاق خمر بر آب انگور در آيه :(قال احدهما اني اراني اعصرخمرا)(29)
3. هاروت و ماروت دو موجود انساني
ظاهراً نخستين بار،حسن بصري، از تابعان مفسر، اين ديدگاه را مطرح کرد.او معتقد است که هاروت و ماروت هر دو از اهل بابل بوده اند.(30)
فخر رازي در بررسي آيه مورد بحث، تحت عنوان «المساله الثانيه» چنين آورده است:
قرءالحسن «ملکين» بکسر اللام و هو مروي عن الضحاک و ابن عباس ثم اختلفوا، فقال الحسن: کانا علجين اقلفين ببابل يعلمان الناس السحر و قيل کانا رجلين صالحين من الملوک.(31)
اگر ادعاي انتساب فخر رازي صحيح باشد، افزون برحسن بصير، ضحاک و ابن عباس نيز بر اين راي هستند؛ هرچند در آرا و اقوال منسوب به ابن عباس بايد ترديد روا داشت.
از سوي ديگر، چنان که فخر رازي گفته است، قايلان به بشري بودن هاروت و ماروت خود بر دو نظر هستند؛ برخي آنان را دو مرد قوي ختنه ناکرده و برخي دو پادشاه صالح دانسته اند .اين ترديد، از ضعف اين نظريه حکايت دارد.
4. هاروت و ماروت از جنس اجنّه
از نظر ما، همصدا با عموم صاحب نظران و همگام با قرائت مشهور قرآن- که «ملکين»با فتح لام خوانده شده- و نيز همصدا با روايات فراوان پيش گفته، تنها ديدگاه دوم- که هاروت و ماروت را فرشته مي داند- قابل دفاع است.
با اين فرض، بايد به اين پرسش اساسي پاسخ داد که فرشته بودن هاروت و ماروت، با روايات نقل شده پيشين - که به هاروت و ماروت لغزش هاي بزرگ نسبت داده شده است -چگونه قابل جمع است؟
بررسي ديدگاه هاي مختلف در برخورد با روايات هاروت و ماروت
با در نگريستن در مجموعه، ديدگاه هايي که در اين زمينه از سوي صاحب نظران شيعه و اهل سنت ارائه شده مي توان به سه ديدگاه موافقت و مخالفت دست يافت. شگفت آور آن که بيشترين نزاع و چالش در ميان صاحب نظران اهل سنت به چشم مي خورد. اين چالش چنان شديد است که گاه کساني همچون قرافي از امامان مالکي موافقان اين روايات و مخالفان عصمت فرشتگان را تا سرحد کفر دانسته اند(33)و در برابر، موافقان اين احاديث، مخالفان خود را به جهل و قصور دانش و شناخت روايات متهم ساخته اند. (34)
ديدگاه سوم، ضمن پذيرش صحت يا احتمال صحت روايات هاروت و ماروت، آنها را ناظر به يک امر نمادين و از نوع زبان سمبوليک دانسته اند.اينک به بررسي اين سه ديدگاه مي پردازيم:
ديدگاه نخست. پذيرش سندي و متني روايات هاروت و ماروت
1.گروهي که با صراحت، از صحت اين روايات حمايت کرده اند. ابن حجر عسقلاني(35)و مناوي(36)را مي توان از اين دسته برشمرد.
2. گروهي که بدون اظهار نظر خاص، اين دست از روايات را نقل کرده اند و از آنجا که هيچ نقدي نسبت به آنها ارائه نکرده اند، مي توان همصدايي آنان با روايات هاروت و ماروت را برداشت کرد. سمرقندي،(37) ثعلبي(38)و ابن زمنين(39)را مي توان از اين دست از صاحب نظران برشمرد؛ هرچند برخي بر اين نکته پاي فشرده اند که رسم قدما ذکر روايت به همراه اساتيد آنهاست و شيوه آنان نقد و تمحيص روايات نيست(40).
دلايل موافقان
مناوي مي نويسد:
داستان مشهور هاروت و ماروت از بيست طرق نقل شده که برخي از آن طرق، حسن است و گمان بطلان و بي پايگي اين طرق مردود است؛ چنان که حافظ ابن حجر آن را بيان داشته و گفته است هرکس بر اين قصه وقوف يابد، به تحقق آن يقين پيدا مي کند. (41)
ابن حجر عسقلاني از محدثان نامي اهل سنت از جمله کساني است که به شدت از صحت طرق اين حديث دفاع کرده و اشکال هاي ناقدان حديث را پاسخ داده است. بخشي از گفتار او چنين است:
در اصالت اين قصه برخي از عالمان پيشين و بيشتر متأخران اشکال کرده اند. البته از متکلم و فقيه[چنين اشکالي] شگفت نيست. تعجب از کسي است که خود را اهل حديق مي انگارد که چگونه روايتي با اين سندهاي قوي وکثرت طرق يا تباين اسناد را باطل يا چيزي دراين حد مي پندارد .در حالي که محدثان مدعي اند که احاديث غريب يا احاديثي را که از چند جهت وارد شده، بايد تقويت کرد. به هر روي، اشکال در اين روايات سست است؛ زيرا به احاديث هاروت و ماروت عمل شده و به آن احتجاج مي کنند.(42).
آن گاه، ابن حجر منکران اين احاديث را بر شمرده و دلايل آنان را مورد نقد قرار داده است. در پايان چنين نيز آورده است:
والعجب ممن ينتمي منهم الي الحديث و يدعي التقدم في معرفه المنقول و يسمي عند کثير من الناس با لحافظ کيف يقدم علي هذا النفي و يجزم به مع وجوده في تصانيف من ذکرنا من الائمه بالاسانيد القويه و الطرق الکثيره و الله المستعان و اقول في طرق هذه القصه القوي و الضعيف و لا سبيل الي رد الجميع فانه ينادي علي من اطلقه بقله الا طلاع و الاقدام علي رد ما لا يعلمه، لکن الاولي ان ينظر الي ما اختلفت فيه بالزياده و النقص فيوخد بما اجتمعت عليه، ويؤخذ من المختلف ما قوي و يطرح ما ضعف او ما اضطرب، فان الا ضطراب اذا بعد به الجمع بين المختلف و لم يترجح شيء منه التحقق بالضعيف المردود.(43)
او هم چنين در فتح الباري مدعي شده است که اين حديث با سند حسن به نقل از عبدالله بن عمر در مسند احمد بن حنبل آمده است.(44)
از جمله کساني که از صحت صدور اين روايات دفاع کرد، شيخ بهايي است که گفتار او را علامه مجلسي نقل کرده است. وقتي از شيخ بهايي درباره گفتار بيضاوي در نقد روايات هاروت و ماروت و حمل آنها بر رمز سؤال شد، وي بيضاوي را در اين راي متأثر از ديدگاه فخر رازي دانسته، سپس دلايل رازي را به نقد کشيده، آن گاه چنين افزوده است:
اين قصه را همان گونه که علماي عامه از ابن عباس نقل کرده اند، علماي ما نيز از امام باقر(ع) - چنان که ابوعلي طبرسي در مجمع البيان آورده - نقل کرده اند؛ هر چند ميان آنچه عامه و
اصحاب ما نقل کرده اند، تفاوت اندکي وجود دارد...حاصل، آن که اين قصه از طرق ما و طرق عامه روايت شده و از جمله حکايت هاي فاقد سند نيست.(45)
حاکم نيشابوري حديث هاروت و ماروت را بر اساس شرايط بخاري و مسلم صحيح دانسته است.(46)
سيوطي در اعتراض به کساني که اين حديث را انکار کرده اند، مي گويد:
امام احمد، ابن حبان، بيهقي و ديگران اين روايت را به صورت مرفوع و موقوف از علي و ابن عباس و ابن عمر و ابن مسعود با سندهاي مختلف صحيح نقل کرده اند که اگر کسي از اين اسناد آگاهي يابد، به صحت اين روايات يقين پيدا مي کند.(47)
ديدگاه دوم. مردود بودن روايات هاروت و ماروت
دلايل مخالفان روايات هاروت و ماروت
1. ضعيف يا مجعول بودن روايات هاروت و ماروت (ضعف سندي)
فتني مي گويد اين روايت مرفوعاً از ابن عمر نقل شده و در سند آن موسي بن جبير است که درباره او اختلاف است. و ذهبي او را ضعيف دانسته است. (49) عجلوني نيز روايت هاروت و ماروت را به خاطر موسي بن جبير مخدوش مي داند. او از ابن قطان نقل مي کند که موسي بن جبير مجهول است و ابن حبان مي گويد که او خطا مي کرد و مخالفت مي نمود.(50)
قرطبي معتقد است که وقوع معصيت از فرشتگان، از نظر عقلي، محال نيست؛ زيرا هر امر موهومي مشمول قدرت خداوند است و خداوند مي تواند در فرشتگان قدرت بر انجام گناهان را بيافريند.اما اشکال اين روايات به خاطر عدم صحت آنهاست.(51)
ابن کثير نيز اين روايت را منکر شده و جزو اسراييليات مي داند(52)
اشکال اصلي سندي او مجهول الحال بودن موسي بن جبير است. (53) او پس از بررسي طرق مختلف روايات هاروت و ماروت،چنين آورده است:
وقد روي في قصه هاروت و ماروت عن جماعه من التابعين کمجاهد و السدي والحسن البصري و قتاده وابي العاليه والزهري والربيع بن انس ومقاتل بن حيان و غير هم و قصها خلق من المفسرين من المتقدمين والمتاخرين وحاصلها راجع في تفصيلها الي اخبار بني اسرائيل؛ اذ ليس فيها حديث مرفوع صحيح متصل الاسناد الي الصادق المصدوق المعصوم الذي لا ينطق عن الهوي، و طاهر سياق القرآن اجمال القصه من غير بسط ولا اطناب فيها فنحن نؤمن بما ورد في القرآن علي ما اراده الله تعالي والله اعلم بحقيقه الحال.(54)
ابن کثير در تاريخ خود نيز روايات هاروت و ماروت را منسوب به کعب الاحبار و جزو روايات بني اسراييل معرفي کرده است.(55)
ثعالبي تمام روايات هاروت و ماروت را ضعيف مي داند و مي گويد هيچ روايت صحيح يا ضعيفي از پيامبر(ص) در اين باره نقل نشده است. نيز محتواي آن با عقل قابل پذيرش نيست و تمام اين روايات از کتب و افترائات يهود برگرفته شده است.(56)
ابن جوزي نيز حديث هاروت و ماروت را جزو احاديث مجعول دانسته و شماري از راويان آن را با استناد به منابع رجالي مجهول الحال و ضعيف معرفي کرده است.(57) او در جاي ديگر نيز اين دست از روايات را به دور از صحت دانسته است.(58)
ابن حجر حديث«اتقوا الدنيا فلهي اسحر من هاروت و ماروت» را منکر و فاقد اصالت داسنته است.(59)
قاضي عياض، ضمن تأکيد بر لزوم عصمت فرشتگان، معتقد است که هيچ روايت سقيم يا صحيحي از پيامبر(ص) درباره قصه هاروت و ماروت نرسيده، و روايات نقل شده از کتب و دروغ هاي يهود انتشار يافته است.(60)
صالحي شامي مي گويد:
وائمه النقل لم يصححوا هذه القصه و لا اثبتو روايتها عن علي و ابن عباس.(61)
او از قرافي، از امامان مالکي، نقل مي کند که گفته است:
هرکس درباره هاروت و ماروت معتقد باشد که آنان بخاطر گناهانشان به همراه زهره در سرزمين هند در حال عذابند، کافراست.(62)
ابن عطيه اندلسي نيز گفتار قاضي عياض در رد اين روايات را موافقانه آورده است.(63)
حسن به علي سقاف گفتار عبدالله بن صديق را منعکس ساحته که در رساله اي به صورت اختصاصي به بررسي مسأله هاروت و ماروت پرداخته است. اوآراي موافقان، از جمله جلال الدين سيوطي را آورده و مي گويد:
با آن که سيوطي اين حديث را با بيش از بيست طرق نقل کرده است، اما همه اين طرق شاذ و مردود است.(64)
در ميان عالمان شيعه، از همه صريح تر، علامه طباطبايي در اين زمينه اظهار نظر کرده و ضمن تأکيد بر مخالفت متن اين احاديث با آيات قرآن ،ريشه آنها را اسرايليات و برساخته يهوديان دانسته است.
بخشي از گفتار ايشان چنين است:
قريب به اين معنا در بعضي از کتب شيعه نيز از امام باقر(ع) (بدون ذکر همه سند) روايت شده، سيوطي هم قريب به اين معنا را درباره هاروت و ماروت و زهره در طي نزديک بيست و چند حديث آورده که ناقلان آن تصريح کرده اند سند بعضي از آنها صحيح است. و در آخر سندهاي آنها عده اي از صحابه از قبيل ابن عباس، ابن مسعود، علي بن ابي طالب، ابي درداء، عمر، عايشه و ابن عمر، قرار دارند.با همه اين احوال، داستان ،داستاني خرافي است که به ملائکه بزرگوار خدا نسبت داده اند، ملائکه اي که خداي تعالي در قرآن به قداست ساحت و طهارت وجود آنان از شرک و معصيت تصريح کرده است؛ آن هم غليظ ترين شرک و زشت ترين معصيت؛ چون در بعضي از اين روايات، نسبت پرسش بت، قتل نفس، زنا، شرب خمر به آن دو داده شده است،و به ستاره زهره نسبت مي دهد که زني زناکار بوده و مسخ شده است. اين خود مسخره اي خنده آوراست؛ چون زهره ستاره اي آسماني است که در آفرينش و طلوعش پاک است و خداي تعالي در آيه:(الجوار الکنس) به وجود او سوگند ياد کرده است؛ علاوه بر اين که علم هيئت جديد، هويت اين ستاره را و اين که از چند عنصر تشکيل شده، و حتي مساحت و کيفيت آن، و ساير شئون آن را کشف کرده است. پس اين قصه مانند قصه اي که در روايت سابق آمده، به طوري که گفته اند، مطابق خرافاتي است که يهود براي هاروت و ماروت ذکر کرده اند. همچنين شبيه خرافاتي است که يونانيان قديم درباره ستارگان ثابت و سيار داشتند.... پس، از اينجا براي هر دانش پژوه خردمند روشن مي شود که اين احاديث مانند احاديث ديگري که در مطاعن انبيا و لغزش هاي آنان وارد شده، از دسيسه هاي يهود خالي نيست. نيز کشف مي کند که يهود تا چه پايه و با چه دقتي خود را در ميانه اصحاب حديث در صدر اول جا زده اند تا توانسته اند با روايات آنان، به هر طورکه بخواهند، بازي نموده، خلط و شبه در آن بيندازند. البته ديگران نيز يهوديان را در اين خيانت ها کمک کردند.(65)
تفسير نمونه نيز روايات هاروت و ماروت را آميخته با خرافات و افسانه ها دانسته است.(66)
$2. اشکالات محتوايي
در روايات هاروت و ماروت، به طور عمده بر سه نکته تأکيد شده است:
1. هاروت و ماروت دو فرشته بودند که مرتکب گناهان، آن هم از نوع کباير شدند؛
2.آنان پس از ارتکاب گناه، به صورت ستاره زهره مسخ شدند؛
3.آن ستارگان مسخ شده امروز در آسمان براي مردم نور افشاني مي کند.
با توجه به اين سه نکته، منتقدان اين احاديث، از هر سه جهت، آنها را مخدوش دانسته اند؛ يعني معتقدند فرشتگان معصوم اند و مسخ به صورت ستاره نامعقول است. از سوي ديگر، مسوخ نمي تواند بيش از سه روز دوام داشته باشد. اينک به بررسي اين اشکال ها مي پردازيم:
اساسي ترين اشکال محتوايي که به روايات هاروت و ماروت از سوي عموم دانشوران فريقين وارد شده، مخالفت آنها با عصمت فرشتگان است که در آياتي از قرآن بر آن تأکيد شده است.
از همه مهم تر، آن که در روايات اهل بيت(ع) بر اين نکته تأکيد شده است؛ چنان که قبلاً از امام حسن عسکري(ع) نقل کرديم که امام، پس از شنيدن تفاسير رايج عامه درباره هاروت و ماروت، با آوردن کلمه«معاذالله» و با استناد به آيات قرآن از عصمت فرشتگان دفاع کردند(67)
شيخ طوسي تذکر مي دهد که اگر کسي قايل به عصمت فرشتگان باشد، اين روايات را نمي پذيرد؛(68)
هر چند وي، به صراحت، اظهار نظر نکرده است، اما موضعش در دفاع از عصمت فرشتگان روشن است.
علامه طباطبائي مهم ترين اشکال روايات هاروت و ماروت را مخالفت با عصمت فرشتگان دانسته است:
و هذه قصه خرافيه تنسب الي الملائکه المکرمين الذين نص القرآن علي نزاهه ساحتهم و طهاره وجودهم عن الشرک و المعصيه اغلظ الشرک واقبح المعصيه...(69)
قاضي عياض،(70) صالحي شامي،(71) گردآورندگان تفسير نمونه،(72) رازي،(73)ابوالسعود(74) و علامه حلي از ساير صاحب نظراني هستند که روايات هاروت و ماروت را به خاطر مخالفت با عصمت فرشتگان مردود دانسته اند.
علامه حلي، پس از استشهاد به ادله قرآني مبني بر عصمت فرشتگان نظير آيه(لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعلمون) و تأکيد بر صراحت اين آيه بر برائت فرشتگان از هر گونه معصيت، حديث هاروت و ماروت را به عنوان موارد نقض ذکر کرده و آن را مردود دانسته است.(75)
تفتازاني نيز پس از تقويت ديدگاه عصمت فرشتگان، انتساب آنان به گناه و مسخ شدنشان را عقيده يهود معرفي کرده است.(76)
البته برخي از صاحب نظران ، همچون صاحب جواهر اين روايات را مخالف عصمت فرشتگان نمي دانند؛ زيرا معتقدند که وقتي خداوند آنان را به صورت آدميان درآورده، در حقيقت، در ماهيتشان انقلاب تحقق يافته و ديگر آنان فرشته محسوب نمي شوند تا گناهشان مخالف عصمت آنان باشد(77) . برخي نيز هاروت و ماروت را دو استثنا از قاعده عصمت فرشتگان مي دانند.(78)
از جمله اشکال هاي محتوايي روايت هاروت و ماروت- که در برخي از روايات شيعه و نيز ديدگاه برخي از صاحب نظران انعکاس يافته- اين است که معقول نيست خداوند دشمنان خود و گناهکاران را به صورت ستاره مسخ کند؛ زيرا مسخ حکايت از خشم و غضب الهي دارد، در حالي که ستاره - که وظيفه راهيابي مردم را بر عهده دارد-مظهر لطف و رحمت الهي است.
در بخشي از روايت امام رضا (ع) در اين باره چنين آمده است:
و ما کان الله- عزوجل - ليمسخ اعدائه انوارا مضيئه ثم يبقيها ما بقيت السموات والارض.(79)
صاحب جواهر نيز با الهام از روايات، بر همين نکته پاي فشرده است.(80) اشکال ديگري که در اين باره مطرح شده، اين است که ستارگان مورد ادعا نظير ستاره زهره از آغاز خلقت وجود داشته اند. و چنان نبوده که پس از ماجراي هاروت و ماروت پديد آمده باشند. قرطبي به روايتي استناد کرده که در آن آمده است:
خداوند وقتي آسمان را آفريد، هفت ستاره براي آن قرار داد: از قبيل زحل، مشتري ،بهرام، عطارد ،زهره و خورشيد.(81)
از جمله آموزه هايي که در شماري از روايات اهل بيت و روايات عامه انعکاس يافته، اين است که اگر خداوند کسي را مسخ کند، تنها تا سه روز امکان حيات دارد و پس از آن نابود خواهد شد؛ چنان که درباره
اصحاب السبت آمده است که پس از مسخ آنان به صورت ميمون ها، باراني سهم آسا آمد و همه آنان در دريا غرق شدند.(82) بر اين اساس، اهل بيت(ع) تأکيد کرده اند که اينک بر روي زمين هيچ موجود مسخ شده اي وجودن دارد.
با اين فرض نيز روايات هاروت و ماروت دچار اشکال است؛ زيرا بر اساس متن آنها هاروت و ماروت به صورت ستارگان مسخ شده از روز مسخ تا به امروز مانده و براي مردم نور افشاني مي کنند.(83)
افزون بر اشکال هاي فوق، بر متن احاديث هاروت و ماروت اشکالات ديگري نيز وادر شده است. فخر رازي در اين باره مي گويد:
اين قصه از جهاتي چند باطل است:1. در اين قصه ذکر کرده اند که خداوند به هاروت و ماروت گفت: اگر شما را به آنچه آدميان مبتلا هستند، مبتلا کنم، مرا معصيت خواهيد کرد.اما هرآن دو فرشته گفتند: پروردگارا، اگر با ما چنين کني، تو را عصيان نحواهيم کرد. اين سخنان از سوي آنان به معناي تکذيب خداوند و جاهل انگاشتن خداوند و به معناي صراحت در کفر است؛ بلکه سزاوار آن بود که ميان توبه و عذاب مخير مي شدند؛ چنان که خداوند همين تخيير را درباره کساني که در طول عمر شرک ورزيده و در آزار پيامبران زياده روي کرده اند، روا داشته است؛3. در قصه آمده که آنان در حالي که معذب بودند سحر مي آموخته و به آن فرا مي خواندند. اين امر، چگونه با معقب بودن بر معصيت سازگار است؛4. درباره يک زن بدکار چگونه معقول است که گفته شود در اثر گناه به آسمان بالا برده شده و خداوند آن را به صورت ستاره روشني بخش و نشانگر قدرت خود قرار داده است؛ در حالي که خداوند به ستارگان قسم خورده است: (فلا اقسم بالخنس* الجوار الکنس)(سوره تکوير؛آيه 15-16).بنابراين، اين قصه سخيف بوده، هر عقل سالمي به نهايت رکاکت و سخافت آن گواهي مي دهد(84)
ديدگاه سوم: نمادين بودن روايات هاروت و ماروت
شيخ بهايي، پس از مردود دانستن اشکال هاي سه گانه فخر رازي نسبت به متن روايات هاروت و ماروت- که پيش از اين ياد کرديم-، به نقل از پدرش در حل اين روايات چنين آورده است:
روايت اشاره است به شخص عالم عامل کامل و مقرب نزد قدسيان که غرور را به خود راه داده و توفيق و عنايت الهي با او همراه نشده و او علم خود را به کناري و انهاده و به سوي خواهش هاي نفس خبيث و پست خود روي آورده و خود را از لذت هاي حقيقي و مراتب عالي بازداشته و در نتيجه، به اسفل سافلين سقوط مي کند. در برابر، شخصي ناقص، جاهل و غرق در گناهان، گاه با آن شخص عالم به قصد فساد و فحشا همراه مي شود و توفيق الهي قرين او مي گردد و از آن علم بهره گرفته و از پلشتي هاي عالم غرور و زشتي هاي دنياي دروغ فاصله مي گيرد و به برکت آنچه فرا گرفته، از پستي جهالت و خسارت به اوج عزت و عرفان بار مي يابد. بدين ترتيب، متعلم به اوج قله کمال راه مي يابد، اما معلم در پست ترين مرحله شقاوت سقوط مي کند.(86)
آن گاه شيخ بهايي چنين افزوده است:
در برخي از تفاسير ديدم که مي گويد. مقصود ازدو فرشته هاروت و ماروت روح و قلب است که از عالم روحاني براي اقامه حق به عالم جسماني هبوط داده شدند، اما به زيور حيات دنيوي فريفته شده و در شبکه شهوت در افتاده و از شراب غفلت آشاميده و با باقيمانده دنيا زنا کرده و بت هوا را پرستيده و با محروم ساختن خود از نعمت جاويدان ،نفس خود را به قتل رسانده اند. و بدين جهت، مستحق عذاب سخت و نقمت مستمر شدند.(87)
فيض کاشاني نيز حل اين روايات را از باب رمز دانسته است و مقصود از هاروت و ماروت را عقل و روح دانسته که از عالم روحاني هبوط داده شده و در اثر لغزش هاي مختلف، مقامات خود را از دست داده، دچار عذاب دنيوي تا روز قيامت شده اند.(88)
ايشان مي گويد:
هذا ما خطر ببالي في حل هذا الرمز.(89)
معلوم نيست آيا ايشان به گفتار شيخ بهايي- که نقل کرديم- دست يافته بود يا نه.
از سويي ديگر، دانستني است که راه حل دوم فيض کاشاني همان است که شيخ بهايي به نقل از پدر خود ارائه کرده است. (90) بنابراين ، فيض کاشاني بسان شيخ بهايي، چه از راه تأويل هاروت و ماروت به عقل و روح يا عالم وارسته و فرود آنان به دنيا و سقوط معنوي در اثر لغزش و گناه، درصدد حل اين روايات برآمده اند.
در ميان تفاسير عامه، بر اساس تتبع نگارنده، سيد محمود آلوسي به گونه اي ديگر همين تأويل ها را ذکر کرده است.آلوسي معتقد است اگر کسي بخواهد روايات هاروت و ماروت را صحيح دانسته و بر حسب ظاهر آنها داوري کند، کار او باعث خنده مردگان ،گريه زندگان و مايه ذلت پرچم اسلام و سربلندي کافران خواهد شد.
من قال: بصحه هذه القصه في نفس الامر و حملها علي ظاهر ها، فقد رکب شططاً و قال غلطا، و فتح بابا من السحر يضحک الموتي، و يبکي الاحياء، وينکس رايه الاسلام، و يرفع رؤوس الکفره الطغام، کما لا يخفي ذلک علي المنصفين من العلماء المحققين.(91)
از اين جهت، او که به صحت صدور روايات هاروت و ماروت تن داده، معتقد است که بايد اين روايات را بر زبان رمز و اشاره حمل کرد. گفتار آلوسي چنين است:
مقصود از دو فرشته، عقل نظري و عقل عملي است که از عالم قدسي اند و مراد از آن زن، با نام زهره، نفس ناطقه است. مقصود از تعرض آن دو فرشته به آن زن، تعليم اسباب سعادت او و مراد از واداشتن فرشتگان به گناهان از سوي آن زن، آن است که به حکم طبيعت مزاجي آنان را به ميل به امور سفلي پليد دعوت کرده است. و مراد از صعود آن زن به آسمان، عروج به ملا اعلي وهمنشيني با قدسيان در پي تعلم از آن دو فرشته و نصيحت پذيري از پند آنان است. از سويي ديگر، مقصود از معذب بودن آن دو، باقيماندنشان براي اشتغال به تدبير بدن و محروم ماندن از عروج از آسمان قدسيان است؛ زيرا پرنده عقل به آن حوزه بار نمي يابد.(92)
او به نقل از برخي از بزرگان نيز چنين آورده است:
روح و عقل- که مربوط به عالم مجردات اند- از آسمان تجرد به زمين تعلق نزول يافته و عاشق بدني شده اند که از شدت حسن و جمال بسان زهره است؛ چه، کمال آنها بستگي به آن بدن دارد و به واسطه بدن مرتکب معاصي، شرک و تحصيل لذت هاي حسي پست شدند. آن گاه براي رسيدن به کمال شايسته شان در اثر حسن تدبير به آسمان سعود کردند و آن گاه مسخ شدند؛ به اين گونه که تعلق آنان به بدن قطع شده و عناصر بدن پراکنده شد؛ اما روح و عقل به عذاب حرمان از اتصال به عالم قدس همچنان معذب اند و به آلام روحاني متألم اند و حالشان وارونه است؛ زيرا تعلق بر تجرد غلبه کرد و قرب جاي خود را به بعد داد.(93)
از مقايسه ميان گفتارهاي سه انديشور پيشين ، يعني شيخ بهايي، فيض کاشاني و آلوسي، مي توان نتيجه گرفت که گرايش فکري آنان به عرفان در پذيرش و دفاع از زبان نمادين در روايات هاروت و ماروت تأثير اساسي گذاشته است. از سوي ديگر، مشابهت هاي زيادي ميان اين تأويل ها، از هر جهت، مشهود است؛ به گونه اي که نمي توان تأثير يا برگرفتگي برخي از گفتارها از برخي ديگر را انکار کرد.
تحليل نهايي
اينک لازم است که نظر خود را درباره جايگاه سندي و متني اين روايات بيان نماييم.
اثبات ضعيف سندي روايات هاروت و ماروت، بر اساس آنچه که در منابع روايي اهل سنت آمده، چندان دشوار نيست؛ زيرا چنان که در بررسي آراي مخالفان آورديم، اکثريت قاطع محدثان و صاحب نظران محقق اهل سنت سند اين روايات را دچار ارسال يا موقوف دانسته يا عموماً آن را جزو مجعولات و اسراييليات برشمرده اند؛ زيرا هيچ يک از روايات از پيامبر (ص) نقل نشده و سند آن به کعب الاخبار مي رسد که از او به عنوان قطب اصلي انتشار اسراييليات ياد مي شود.(94)
روايات شيعه، نيز، چنان که پيش از اين گذشت، به دو دسته اند. با فرض صحت رواياتي که نسبت گناهان به دو فرشته الهي داده اند، با روايات ديگري که به صراحت نسبت لغزش به فرشتگان را مردود دانسته اند، در تعرض اند. از آنجا که روايات دسته دوم به خاطر موافقت با قرآن داراي قوت متني اند، بر روايات دسته نخست تقدم دارند. افزون برآن، روايات دسته نخست، تنها در دو منبع تفسيري شيعه، يعني تفسير العياشي و تفسير القمي انعکاس يافته که اصالت و اعتبار هر دو کتاب مورد مناقشه است. از سوي ديگر، روايت عياشي دچار ارسال سند است و در آن تنها نام محمد بن قيس، آخرين راوي از امام باقر(ع) آمده است.(95)
در سند روايت تفسير قمي سه نفر واقع شدند که عبارت اند از:
1.حسين بن محبوب، او از جمله اصحاب اجماع است که وثاقت و اعتبارش قطعي است.(96)
2. علي بن رئاب، که او نيز از نگاه رجاليان به عنوان «ثقه وجليل القدر» توثيق شده است.(97)
3. محمد بن قيس که او نيز مورد توثيق قرار گرفته است.(98)
علي بن ابراهيم خود اين روايت را به نقل از پدرش نقل کرده است. سند اين روايت با اين توصيف داراي صحت است. آنچه جاي ترديد دارد، صحت انتساب روايت به علي بن ابراهيم قمي يعني صاحب تفسير است.(99)
افزون برآن که، طبق مباني مورد پذيرش صاحب نظران شيعه، هر روايت با فرض صحت سند در صورتي که متن آن مخالف با آيات قرآن يا ضروريات و براهين عقلي باشد، مردود است؛ زيرا چنان که قبلاً اشاره شد، آيات چندي در قرآن، به صراحت، بر عصمت فرشتگان تأکيد دارند(100)و طبق قاعده ضرورت عرضه روايات بر قرآن ، هر روايتي که مخالف قرآن باشد، بايد کنار گذاشته شود و اين نکته اي است که در روايات اهل بيت(ع) مورد تأکيد قرار گرفته است.(101)
تأويل هايي که از شيخ بهايي، فيض کاشاني و الوسي نقل کرديم از سه جهت غير قابل اعتماد و استناد است.
1. تأويل وحمل روايتي بر مجاز، زبان تمثيل و نماد زماني قابل پذيرش است که اصل صدور روايت از معصوم ثابت شده و آن هنگام که متن آن، به دليل مخالفت با يک دليل قطعي، غير قابل عمل باشد. امکان تأويل وجود ندارد در بررسي روايات هاروت و ماروت تبيين شد که اين روايات از نظر سند فاقد اتصال يا صحت سند هستند.
2. روايات مورد بحث در مقام تفسير و بيان شأن نزول آيه 102، سوره مبارکه بقره وارد شده است. بر اساس آنچه در آيه آمده و همه مفسران، حتي همين کساني که روايات هاروت و ماروت را به تأويل مي برند، پذيرفته اند، هاروت و ماروت، بنابر قرائت مشهور- که «ملکين» را به فتح لام مي خوانند- دو فرشته الهي بودند که مسئوليت تعليم سحر به مردم براي مقابله با ساحران فتنه جوي عصر سليمان (ع) را بر عهده داشتند و کسي نگفته است که هاروت و ماروت درآيه به معناي رمز و نماد به کار رفته است.
وقتي هاروت و ماروت در آيه، در مفهوم واقعي به کار رفته و نه به معناي رمز و مجاز، چگونه مي توان روايات بيان گر همين آيه را بر رمز و نماد به تأويل برد؟!
3. با صرف نظر از دو اشکال پيشين، از دانشوراني که تأويل هاي پيشگفته را براي روايات هاروت و ماروت ذکر کرده اند، مي پرسيم:
يک. تأويل هاي ارائه شده از سوي شما از چه شواهدي در متون وحياني برخوردار است؟! آيا در خود آيه و روايات مرتبط با هاروت و ماروت شواهدي بر اين تأويل رمزي وجود دارد؟ در اين صورت، چرا به آن استشهاد نکرده ايد؟! آيا اختلاف و ارائه تأويل هاي مختلف، خود گواه آن نيست که اين تأويل ها صرفاً از روي ذوق ارائه شده و فاقد پشتوانه علمي است؟!
دو. در تأويل نخست ذکر شده از شيخ بهايي، از يک شخص عالم کامل و مقرب که دچار سقوط شده و شخص ناقص ،جاهل و غرق در گناه که به اوج کمال رسده، سخن به ميان آمده است؛ اما معلوم نيست هاروت و ماروت نماينده کدام يک از آنها هستند؛ زيرا بر اساس ظاهر آيه و آنچه در روايات آمده هاروت و ماروت هر دو يک سرنوشت داشته اند؛ نه اين که يکي از آنان مقام تعليمي و ديگري مقام تعلمي داشته باشد؟! اگر مقصود از شخص متعلم فاسق، زني به نام زهره است که در اثر تعليم هاروت و ماروت به اوج کمال رسده، باز دچار ابهام هاي بيشتري است؛ زيرا در اين صورت، معلم زهره دوتن اند، نه يک شخص عالم، و چرا بايد براي زهره دو معلم باشد؟!
از سوي ديگر، طبق همه روايات، زهره باعث فريب و لغزش هاروت و ماروت شده و خود مستوجب لعنت الهي شد. با اين حال، چگونه قابل پذيرش است که يگوييم او در مقام تعلم و نصيحت پذيري، خود را از حضيض گناه به اوج کمال رسانده است؟!
سه. در تأويل هاي ديگر نقل شده، هاروت و ماروت نمادي از قلب و روح و زهره نماد بدن دانسته شده است، که قلب و روح از بارگاه قدسيان هبوط داده شد و به خاطر همنشيني با بدن دچار لغزش و گناه شد و تا روز قيامت در انواع عذاب و نعمت در عذاب اند.
اين تأويل نيز با دشواري ها و اشکالات زيادي روبه روست؛ به عنوان مثال، بايد پرسيد: مقصود از قلب و روح چيست که هاروت و ماروت به عنوان نماد آنها به کار رفته است؟ مگر چنين نيست که به روان به عنوان حقيقت انساني و به تعبير فلاسفه به جوهر مجرد در ذات و فعل، گاه قلب وگاه روح ، گاه عقل، گاه نفس و...اطلاق مي گردد؟!
از سوي ديگر، بر اساس آيات قرآن روح نفخه الهي است که خداوند، پس از تکميل مراحل مادي و زميني آفرينش انسان، مي آفريند و با اين گام، آفرينش انسان تکميل مي گردد:(ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقين)(102)
آيا از آيات و روايات بر مي آيد که تعلق روح به بدن به معناي ترک عالم قدس و هبوط به حضيض شهوت و دنياي پست است؟! آيا اگر اين همراهي به معناي آلوده شدن به انواع گناهان و لغزش ها باشد، به گونه اي که روح به جاي بازگشت به جايگاه رفيع اوليه اش، مستوجب عذاب ابدي باشد، پس با هزاران آموزه ديني که بر رشد و تعالي روحي انسان تأکيد دارند، چه بايد کرد؟! با چنين سرنوشت محتومي چه جايي براي دعوت پيامبران و اولياي الهي از مردم براي سير در کمال معنوي دارد؟!
نتيجه
پی نوشت ها :
*عضو هيأت علمي دانشگاه علم و صنعت ايران.
1. سوره بقره،آيه 102.
2. بحار الانوار،ج65، ص265.
3. به عنوان نمونه ر. ک : کتاب الالفين، ص 338-339؛ شرح المقاصد،ج2،ص198-200؛ الفصول المهمه في اصول الائمه، ج1،ص443-444.
4. تاريخ ابن خلدون ، ج 2،ص 174.
5. براي نمونه ر. ک : سير اعلام النبلاء،ج4،ص456.
6. الامثل مثل في تفسير کتاب الله المنزل، ج1،ص318.
7. الذريعه ، ج8،ص37.
Encyclopedia of Religion. Vo 15,p 384.8.
9. شماري از اين منابع عبارت اند از: مسند احمد بن حنبل، ج2، ص 134؛ المستدرک علي الصحيحين،ج2،ص266؛ص442؛ج4، ص607؛السنن الکبري،ج1،ص 5؛ مجمع الزوائد،ج5،ص68؛المصنف،ج8،ص108؛صحيح ابن حبان، ج14،ص64؛الجامع الصغير،ج2،ص406؛کنزالعمال،ج2، ص366-367؛ ج3،ص3، ص182-183؛ ج6،ص179؛موارد الظمان،ص425.
10. العجاب في بيان الاسباب، ج 1،ص242-243.
11. سوره بقره،آيه 30.
12. تفسير ابن کثير،ج1،ص74.
13. علل الشرائع، ج 1، ص104؛ تفسير نور الثقلين، ج1،ص51.
14. الجامع الصغير،ج2،ص406.
15. فيض القدير،ج5، ص174.
16. التخويف من النار،ص38.
17. تذکره الموضوعات، ص110؛ کنزالعمال، ج3،ص182.
18. کنز العمال،ج 3، ص182.
19. المغني، ج 1، ص115.
20. تفسير مجاهد،ج1،ص42.
21. عيون اخبار الرضا(ع)، ج2،ص245.
22 . علل الشرائع ،ج2،ص243.
23. الکافي،ج1،ص237.«باب ما عند الائمه من سلاح رسول الله».
24. تفسير العياشي، ج1،ص54.
25. تفسير القمي، ج 1، ص55.
26. سوره بقره،آيه 102.
27. سوره زمر،آيه 30.
28. علل الشرائع ،ج2،ص488.
29. سوره يوسف،آيه 36.براي تفصيل بيشتر دراين باره ر. ک : مختصر المعاني، ص 220.
30. «ان الحسن البصري يقول: ان هاروت و ماروت علجان من اهل بابل» (علل الشرائع ،ج1،ص25).علج به معناي مرد سخت و قوي است ر. ک : فرهنگ لاروس ،ج2، ص1479.
31. تفسير فخر رازي ،ج3،ص 218. اقلف به معناي ختنه ناکرده است.
32. سبل الهدي والرشاد، ج11،ص494.
33. همان.
34. العجاب في بيان الاسباب،ج1، ص 338.
35. همان،ص331-332.
36. فيض القدير،ج1،ص181.
37.تفسير السمرقندي،ج1،ص105.
38.تفسير الثعلبي، ج 1،ص246-247.
39. تفسير ابن زمنين،ج1،ص165.
40. تفسير القرآن،ج1،ص31.
41. فيض القدير شرح الجامع الصغير،ج1، ص 243.
42. العجاب في بيان الاسباب،ج1،ص331-332.
43. همان ،ص340-341.
44. فتح الباري، ج10، ص191.
45. بحار الانوار،ج65،ص310-311.
46. المستدرک علي الصحيحن،ج 2، ص266.
47. به نقل از: روح المعاني، ج1،ص341.
48. به نقل از: بحارالانوار،ج65،ص310.
49. تذکره الموضوعات،ص110،173.
50. کشف الخفاء،ج2،ص329.
51. الجامع لاحکام القرآن الکريم،ج 2،ص52.
52. تفسير ابن کثير،ج1ص 74.
53. همان،ص143.
54. همان،ص146.
55. البدايه والنهايه،ج1،ص39.
56. تفسير الثعالبي،ج1،ص288-289.
57. الموضوعات،ج1،ص187-188.
58. زاد المسير،ج1،ص107.
59. لسان الميزان،ج1،ص44.
60. الشفاء بتعريف حقوق المصطفي، ج2، ص174-176.
61. سبل المهدي والرشاد، ج11،ص493.
62. همان،ص 495.
63. المحرر الوجيز، ج1، ص187.
64. صحيح شرح العقيده الطحاويه، ص387-388.
65. ترجمه تفسير الميزان، ج1، ص360.
66. تفسير نمونه، ج1، ص318.
67. عيون اخبار الرضا(ع)،ج2، ص243.
68. التبيان، ج1، ص376.
69. الميزان، ج1، ص239.
70. الشفاء بتعريف حقوق المصطفي، ج2، ص174.
71. سبل الهدي والرشاد،ج11،ص493.
72. الامثل في تفسير کتاب الله المنزل، ج1،ص317-318.
73. تفسير فخر رازي، ج3، ص219-220.
74. تفسير ابوالسعود، ج1، ص138.
75. کتاب الالفين،ص338-339.
76. شرح المقاصد، ج2، ص198-200.
77. جواهر الکلام، ج2، ص87؛ بحارالانوار،ج 65،ص310.
78. تفسير ابن کثير، ج1،ص142.
79. عيون اخبار الرضا(ع)، ج2،ص245.
80. جواهر الکلام، ج22، ص87.
81. تفسير القرطبي،ج2،ص51.
82. جامع البيان، ج1، ص470.
83. عيون اخبارالرضا(ع)، ج2، ص 245؛جواهر الکلام،ج22،ص86.
84. تفسير فخر رازي، ج2، ص170.
85. تفسير البيضاوي، ج1،ص
86. بحارالانوار،ج15،ص310-311.
87. همان،ص311.
88. تفسير الصافي، ج1،ص177.
89. همان.
90. همان،ص177.
91. روح المعاني، ج1،ص342.
92. همان،ص341.
93. همان.
94. براي تفصيل بيشتر دراين باره ر. ک : التفسير والمفسرون في ثوبه القشيب، ج2،ص96-103؛التفسير والمفسرون،ج1، ص 187-195.
95. تفسير العياشي،ج1،ص52.
96. معجم رجال الحديث، ج6، ص96-98.
97. همان،ج13،ص35-36.
98. همان، ج18، ص175-179.
99. براي تفصيل بيشتر دراين باره ر. ک : صيانه القرآن من التحريف، ص 229-231.
100. براي تفصيل بيشتر دراين باره ر. ک : الميزان،ج12،ص100و ص 268-270؛ج17،ص12-13.
101. براي نمونه ر. ک : وسائل الشيعه،ج18،ص76-82.
102. سوره مؤمنون ،آيه 14.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}